ماهی سفید تُنگ کوچک شیشه ای هم رفت
ماهی سیاه هم تنهایی دوام نیاورد ، یک روز بعدش رفت
من با این داستانِ رفتن خو نمیگیرم که نمیگیرم
من سوار بر نسیم بوده ام ، در دشت های پر گل ، در بین قاصدک های رقصان
من سوار بر موج ها بوده ام ، گاه خروشان و گاه آرام
من سوار بر گردبادهای عظیم بوده ام پر از رنج های به هم تنیده
سوار بر نور پر از شوق شکافتن تاریکی
و شاید گاهی آرام نشسته بر آب های راکد
درباره این سایت